انسان و امتحانهاى الهى

پدیدآورفاطمه صادق‌زاده

نشریهندای صادق

شماره نشریه16

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 1595 بازدید
انسان و امتحانهاى الهى

فاطمه صادق‏زاده - عضو هيات علمى

چكيده:

در ميان موجودات جهان آفرينش، گروهى هستند كه امكان هيچ‏گونه ترقى، تعالى و پيشرفتى را ندارند و همه آنچه لازم است، از ابتدا و بالفعل در نهاد آنها گذاشته شده است; جمادات از اين قبيلند. گروه ديگر علاوه بر برخى فعليتها، قوا و استعدادهايى دارند كه در صورت جمع شرايطى خاص به فعليت رسيده، منتهى به تكميل و تتميم آن موجود مى‏شود. بعضى از موجودات گروه دوم در اين مسير بى اختيارند و برخى ديگر راه تكامل را با اختيار و اراده تمام طى مى‏كنند. انسان از اين گونه اخير است كه مسؤوليت‏سازندگى و تربيت او را به خودش سپرده‏اند.
در مقاله حاضر به انواع هدايت در نظام آفرينش پرداخته شده و نقش آزمايشهاى الهى در زندگى انسان و هدف اين آزمايشها بررسى شده است.

كليد واژه‏ها :

خلقت، هدايت، تكوينى، تشريعى، امتحان، استدراج

هدايت الهى

خداوند سبحان علاوه بر خلقت موجودات، هدايت آنهارا به سوى كمال بر عهده دارد;مراد از هدايت آن است كه راه كمال و سعادت موجودات را به آنها بنماياند و در ايصال به مطلوب، آنها را يارى رساند; ربناالذى اعطى كل شى‏ء خلقه ثم هدى; «پروردگار ما همان كسى است كه خلقت‏شايسته هر چيز را به آن داد و سپس هدايتش‏كرد.» (1)
اين همان هدايت عامه‏اى است كه دامنه‏اش تمامى موجودات را فرا گرفته است. با ملاحظه مراتب موجودات، مى‏توان براى هدايت الهى مراتب و مراحلى را بر شمرد:
1- هدايت تكوينى: خداوند در اين مقام هر موجودى را با قرار دادن ميل و استعدادى در او به سوى كمال وجودى‏اش راهنمايى مى‏كند. ضعيفترين موجودات تا پيچيده‏ترين آنها ناخود آگاه و بطور تكوينى به سوى كمال خويش در حركتند. با چنين هدايتى است كه هسته خرما در درون خود،استعداد تبديل شدن به درخت‏بارور نخل رادارد و در صورت جمع شرايط، آن استعداد درونى به فعليت رسيده، به درخت نخل تبديل مى‏گردد.
2- هدايت تشريعى: ميان موجودات عالم خلقت، انسان موجودى متفكر و انديشمند است و كمال او تنها از راه تفكر و انديشه صحيح تامين مى‏شود. او افعال ارادى خود را از سر اعتقاد انجام مى‏دهد لذا در انتخاب راه و گزينش مسير كمال حقيقى، نيازمند هدايت‏بيشترى است. علاوه بر آن، انسان بطور طبيعى خودخواه و نفع پرست است و به حكم زندگى اجتماعى، (2) ميان اميال و خواستهاى او در اجتماع تزاحم و تعارض به‏وجود مى‏آيد; لذا انسان بايد اميال و خواستهاى خود را تا حدودى كنترل كند و در صورت بروز نزاع، كسى با احكامى ميان او و طرف ديگر نزاع قضاوت كند; بدين جهت نيازمند قوانين و شريعتهايى مى‏باشد. خداى سبحان در پى اصل هدايت عامه، در خصوص انسان، علاوه بر آنچه بصورت استعداد قوا و عقل و فطرت در نهاد او قرار داده، لازم است راه درست را به او نشان داده، در زمينه اعتقادات، اخلاق و احكام، او را راهنمايى كند. بنابراين حق‏تعالى اين نياز ضرورى و فورى بشر را با انزال كتب آسمانى و بعثت انبيا«عليهم‏السلام‏» پاسخ داده است.
البته انسان در انتخاب دين و التزام عملى به آن كاملا مختار است و مى‏تواند با حسن انتخاب خويش، مطابق شريعت‏حق رفتار كرده، به سعادت برسد يا آنكه با سوء اختيار از آن اعراض كرده به شقاوت ابدى محكوم گردد. البته اين هدايت تشريعى، عمومى است و خدا با آن، راه سعادت را به همه انسانها نشان مى‏دهد; اناهديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا; «ما انسان را راهنمايى كرديم خواه شكرگزار باشد يا ناسپاس.» (3)
3- هدايت پاداشى: در برابر هدايت تشريعى حق، انسانها در دو جبهه قرار دارند: گروهى تقوا و سرمايه فطرت را حفظ كرده، در نزاع درونى ميان فطرت و طبيعت، همواره به سوى فطرت گرايش داشته و زندگى خود را مطابق شريعت تنظيم كرده‏اند. خداوند از سر لطف ،آنها را مورد هدايت‏باطنى قرار مى‏دهد. بخوبى پيداست كه اين هدايت در پى اثبات استحقاق و لياقت مؤمن در مرحله هدايت تشريعى است و هيچ‏گونه منافاتى با عدالت‏خداى سبحان ندارد. گروه ديگر، نور فطرت خود را خاموش و به سوء اختيار خود، از هدايت تشريعى اعراض كرده‏اند. خداوند فيض خاص خود را از چنين افرادى قطع مى‏كند و آنها رابه حال خود وامى‏گذارد: اين كار به سقوط و افزايش امراض قلبى آنها مى‏انجامد. بنابراين، هدايت الهى در مورد انسان دو مرحله دارد: اول: هدايت ابتدايى كه همان هدايت تشريعى از طريق عقل و وحى است. انسانها از نظر قبول يا نكول هدايت تشريعى، به مؤمن و كافر تقسيم مى‏شوند و تنها مؤمنان لياقت‏بهره بردارى از دايت‏بالاتررا خواهند داشت، دوم: هدايت جزايى و پاداشى، كه خداوند با آن مؤمنان و پرهيزكاران را به مطلوب مى‏رساند و آنها را در انجام طاعات و عبادات و پرهيز از محرمات، موفق و مؤيد مى‏كند. خداى سبحان در قرآن كريم فرموده است: ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين. الذين يؤمنون بالغيب و يقيمون الصلوة ومما رزقناهم ينفقون. والذين يؤمنون بما انزل اليك و ما انزل من قبلك و بالآخرة هم يوقنون. اولئك على هدى من ربهم و اولئك هم المفلحون; «اين كتاب كه در آن هيچ نقطه ابهامى نيست، راهنماى كسانى است كه داراى تقواى فطرى هستند، آنها كه به عالم غيب ايمان دارند و با نماز (كه بهترين مظهر عبوديت است) خدا را عبادت مى‏كنند و از آنچه ما به آنها روزى داده‏ايم انفاق مى‏كنند. همانهايى كه به آنچه بر تو نازل شده و آنچه قبل از تو نازل شده بود ايمان و به آخرت يقين دارند. چنين كسانى بر طريق هدايتى از جانب پروردگار خويش هستند و تنها ايشان رستگارند.» (4)
در اين آيات، بعد از شمردن چند صفت از اوصاف پرهيزكاران مى‏فرمايد: دارندگان اين اوصاف از هدايت الهى بهره‏مند هستند; ابتدا از ناحيه خداى سبحان مورد هدايت تشريعى قرار گرفتند و خود با فطرت سالمشان پذيراى آن دايت‏شدند و به صفت «تقوا» آراسته گشتند. در مرحله بعد همين تقوا، زمينه هدايت ويژه‏اى مى‏شود كه خداى سبحان به پاس تقواى آنها به ايشان كرامت فرموده است. اولا اين هدايت پاداشى، هدايت قرآنى است. ثانيا اين هدايت از نوع هدايت اولى است; بطورى كه اگر هدايت تشريعى و تقواى حاصل از آن نباشد، هدايت ثانوى دست نمى‏دهد. ثالثا هدايت اولى عمومى است و هدايت پاداشى مخصوص پرهيزكاران مى‏باشد.
طبيعى است كه اگر كسى هدايت تشريعى را نپذيرد، خداوند او را بعنوان كيفر گمراه مى‏كند. اضلال، امر عدمى است و «دادنى‏» نيست (وليكن هدايت، امرى وجودى و «دادنى‏» است و تا خدا آن را اعطا نكند، كسى مهتدى نمى‏شود). خداوند لطف خود را از چنين فرد تبهكارى قطع مى‏كند و او چون ذاتا فقير است، با سلب فيض حق، هيچ راهى براى نجاتش باقى نمى‏ماند و بى درنگ سقوط مى‏كند. كافر و فاسق هم داراى دو ضلالت است; يكى ضلالت و كورى اولى كه باعث اوصاف خبيثه اوست و ديگر ضلالتى كه ضلالت و كورى اولش را بيشتر كرده است. ضلالت اولى رابايد به خود فرد نسبت داد و اضلال دومى را جزايى دانست كه خداوند به آنها داده است. اضلال خدا همان نرساندن لطف و هدايت است; نه آنكه چيزى به نام ضلالت‏به كسى اعطا كند. هنگامى كه توفيق هدايت از كسى گرفته شد ديگر عقل او از درون شكوفا نمى‏شود و از بيرون هم پيام رسولان الهى در او نفوذ نمى‏كند. چنين كسى محكوم به سقوط خواهد بود; ختم الله على قلوبهم و على سمعهم و على ابصارهم غشاوه ; «خدا بر دلهاى كفار مهر زده است و بر گوشها و چشمانشان پرده‏اى است.» (5)
في قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا; «در دلهاى منافقان مرض و بيمارى است پس خدا به كيفر نفاقشان آن بيمارى را افزود.» (6)
يضل به كثيرا و يهدى به كثيرا و ما يضل به الا الفاسقين;«خداوند با همين قرآن بسيارى را گمراه و بسيارى را هدايت مى‏كند ولى قرآن تنها فاسقان را - كه قبلا فسق خود را نشان داده‏اند گمراه مى‏كنند.» (7)
متقين ميان دو هدايت واقعند و از دو هدايت‏بهره مى‏برند; همچنان كه غير متقين (كفار، منافقان، فاسقان) ميان دو ضلالت قرار گرفته‏اند. (8)

آزمايش انسان و ضرورت آن

بديهى است كه تنها با ايمان ظاهرى و ادعاى ايمان نمى‏توان مشمول هدايت‏خاص الهى قرار گرفت و مخصوصا برخوردارى از هدايت قرآنى مشروط به اثبات شايستگى و قابليت فرد مؤمن است. به همين دليل خداوند تعالى انسان را در صحنه‏هاى مختلف و با طرق گوناگون مورد «آزمايش‏» قرار مى‏دهد. لازمه امتحان آن است كه انسان در انتخابهاى خود آزاد و مختار باشد; لذا خدا در درون او نزاعى ميان طبيعت و نفس از يكسو و فطرت از سوى ديگر، قرار داده است و او از دو طرف به سمت «فجور و بدى‏» و «تقوى‏» كشيده مى‏شود; و نفس و ما سويها. فالهمها فجورها و تقويها; «قسم به نفس انسان و آنكه او را به حد كمال آفريد و به او شر و خير را الهام كرد.» (9)
از طرفى به سمت‏خوبيها متمايل است، اين مقتضاى فطرت اوست، و از طرف ديگر به بديها گرايش دارد; اينها همه صحنه‏هاى امتحان است تا انسان راه سعادت را برگزيند و شايستگى خود را براى برخوردارى از هدايت مخصوص الهى به اثبات رساند. حاصل سخن آنكه يكى از سنت‏هاى تغيير ناپذيرالهى و نواميس خلقت، آزمايش انسان است. خداوند در آيات فراوانى بر اين مطلب تاكيد دارد; ولنبلونكم بشى‏ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرين; «ما بطور حتم و بدون استثناء همگى شما را با خوف يا گرسنگى يا نقص اموال و جانها و ميوه‏ها مى‏آزماييم، و تو اى پيامبر صابران را بشارت ده.» (10)
خداوند حتما انسان را مى‏آزمايد. بنابراين اگر كسى در مقام دعا از خدا بخواهد كه او را مورد آزمايش قرار ندهد، اين دعا هرگز اجابت نمى‏شود. بايد از خدا بخواهد كه او را به اندازه قدرت و ايمانش امتحان كند و حتى هنگام امتحان به او توفيق دهد و وى را به حال خود واننهد.

«امتحان » در قرآن كريم

در قرآن كريم، موضوع «آزمايش‏انسان‏» به صورتهاى مختلفى مطرح شده است گاهى از لغت «امتحان‏» استفاده شده است; اولئك الذين امتحن الله قلوبهم للتقوى; «آنها كسانى هستند كه در حقيقت‏خدا دلهايشان را براى مقام رفيع تقوا آزموده است.» (11)
ولى معمولا در قرآن واژه «ابتلاء» و «افتنان‏» بكار رفته است. ريشه لغوى كلمه «ابتلاء» در زبان عرب «بلاء» است و معناى آن فرسوده و كهنه شدن است. هر شيئى كه فرسوده شود، تمام خصوصيات ذاتى و اصلى خود را آشكار مى‏كند; به عبارت ديگر با كهنه كردن و مورد استفاده قرار دادن آن شى‏ء; معلوم مى‏شود جوهره آن چيست و كدام يك از اوصافى كه براى آن شمرده‏اند، ذاتى اوست و كدام يك عرضى و زوال‏پذير; بنابراين اصل لغت «ابتلاء» بلا و كهنگى است ولى از نظر اصطلاحى «ابتلاء» به معنى امتحان و آزمايش است. از آنجا كه انسان در آزمايشهاى مختلف، جوهر خود را نشان مى‏دهد، به آزمايش «ابتلاء» گويند، يا از آن جهت كه امتحان، انسان را كهنه وفرسوده مى‏كند.
كلمه «افتنان‏» و «فتنه‏» از نظر لغوى به معنى گداختن (12) است و گداختن فلز براى آن است كه جوهره ذاتش را آشكار سازد. از آنجا كه در امتحان انسان، جوهر ذات او معلوم مى‏گردد به «امتحان‏» فتنه گويند.
با توجه به آنكه در دنيا معمولا ممتحن‏ها از نتيجه آزمون اطلاعى ندارند، ممكن است كسى سؤال كند كه چرا و چگونه خدا انسان را امتحان مى‏كند؟ در حالى كه او از همه چيز و حتى از نتيجه اين آزمونها مطلع است. وان تجهر بالقول فانه يعلم السر واخفى; «اگر به صداى بلند صحبت كنى (يكسان است) زيرا خدا بر نهان و مخفى‏ترين امور جهان كاملا آگاه‏است.» (13)
در پاسخ بايد گفت اصل امتحان براى آن است كه گوهر فرد ظاهر شود و او استعدادهاى خود را پرورش دهد و به سعادت برسد. ضرورتى ندارد كه در هر امتحانى، ممتحن از حاصل و نتيجه امتحان آگاهى نداشته باشد. البته در مواردى كه ممتحن انسان است، طبعا از نتيجه امتحان هم اطلاعى ندارد; (14) مانند معلمى كه از دانش‏آموزان خود امتحان به عمل مى‏آورد; گاهى هم ممكن است كه ممتحن به همه چيز مطلع باشد و با اين حال، طرف مقابل را بيازمايد; نه براى آنكه خود بفهمد، بلكه براى مشخص شدن گوهر او و رشد و ترقى او; ولو يشاء الله لا نتصر منهم و لكن ليبلو بعضكم ببعض; «اگر خدا مى‏خواست‏خود از كافران انتقام مى‏كشيد (بى‏آنكه شما به جنگ برويد) وليكن اين صحنه جهاد كفر و ايمان براى امتحان شماست.» (15)
بنابراين امتحان الهى عامل رشد و شكوفايى استعدادها و قواى انسان است.

آيات قرآنى درباره «امتحان‏»

بطور كلى آيات قرآنى را كه در زمينه امتحان بشر نازل شده است، مى‏توان در چهار گروه جاى داد:
گروه اول: آياتى كه بصراحت مى‏فرمايد همه آنچه در عالم طبيعت و نشئه دنياست، در حوزه امتحان انسان است و خدا براى آزمودن انسان آنها را آفريده است. انسان در مقابل نعمتها سه موقعيت مى‏تواند داشته باشد: يا آنكه خدا آن نعمت را به او اعطا كرده است، يا از ابتدا از داشتن آن نعمت محروم بوده است و يا آنكه پس از مدتى كه از آن بهره‏مند بوده، خدا آن را از او باز ستانده است. پيداست كه دادن نعمت‏براى آزمودن «شكر» انسان است و ندادن آن يا پس گرفتن آن براى آزمودن «صبر» او; و خدا در هر حال شاهد و ناظر حالت آدمى است; انا جعلنا ما على الارض زينته لها لنبلوهم ايهم احسن عملا; «ما چيزهايى را كه روى زمين است آرايش آن قرار داده‏ايم تا ايشان را بيازماييم كه كدامشان از جهت عمل بهترند.» (16)
زينت، هر امر زيبايى است كه وقتى به چيزى منضم شود، جمالى به آن مى‏بخشد; آن سان كه رغبت هر بيننده‏اى را به سوى آن جلب مى‏شود. هر چه بر روى زمين است، زينت زمين است نه زينت آدميان. زيور زمين است و آزمون انسان; زيرا معقول نيست كه چيزى جدا از انسان باشد و با اين حال زينت او محسوب شود. كسى كه زمين را آباد مى‏كند يا ساختمان مجللى مى‏سازد، زمين را مزين كرده است‏يا وقتى لباس خوبى دربر مى‏كند اين لباس زينت‏بدن است و نه زيور جان او. ولى اگر كسى زحمت كشيد و عالم با تقوا شد يا زاهد عابد، او خود و «جان‏» خويش را مزين كرده است. (17) پيام مستقيم آيه فوق آن است كه انسان نبايد خود ر ابه ماديات مشغول كند; زيرا كسى كه خود رابه بيرون از ذات خود سرگرم كند، خود را هدر داده است و روزى، آن امر عرضى و بيرونى از بين مى‏رود و درون تهى مى‏ماند. علاوه بر نكته مذكور، آيه شريفه اضافه مى‏كند كه همان ماديات وسيله آزمودن شماست. دادنش براى آزمون «شكر» و گرفتن يا ندادنش جهت آزمون «صبر». از نظر آيه شريفه، دنيا و هر چه در آن است (خير يا شر، مفيد يا مضر، خوشايند يا ناخوشايند) براى امتحان بشر است و دنيا، دار امتحان است نه دار جزا; آن جزاى محض (پاداش يا كيفر) كه در كنارش تكليفى نيست، مربوط به قيامت است. لذا هر چه در نشئه دنيا و طبيعت‏به آدمى بدهند يا از او پس گيرند، همه براى امتحان اوست. حتى هنگامى كه در اثر موفقيت در امتحان قبلى يا انجام يك خير و حسنه‏اى، به انسان پاداش يا نعمتى مى‏دهند گرچه از يك نظر پاداش است، ولى همراه آن امتحان جديدى آغاز مى‏شود و آدمى در مقابل همان نعمت هم مسؤوليت دارد.
گروه دوم: آياتى كه تصريح مى‏كنند مشكلات و همه سختى‏ها براى آزمون انسان است: و لنبلونكم بشى‏ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرين; «ما بطور حتم همگى شما را با خوف يا گرسنگى يا نقص اموال و جانها و ثمرات مى‏آزماييم، و تو اى پيامبر! صابران را بشارت ده.» (18)
اين آيه به بعضى از سختيها كه ممكن است، مسلمانان در راه مبارزه با باطل بدان دچار شوند، اشاره كرده است، از قبيل: ازبين رفتن امنيت‏يا قحطى و گرسنگى يا از دست دادن اموال در تجارت يا فدا شدن جان در ميدان جهاد يا كم شدن ميوه‏هاى درختان. در آيه ديگرى فرمود ما براى پيشبرد اسلام، شما را با امتحانهاى شديدى مورد آزمايش قرار مى‏دهيم كه بعضى از اينها آنقدر سنگين است كه حتى مؤمنان به لرزه در مى‏آيند; اذ جاؤكم من فوقكم و من اسفل منكم و اذ زاغت الابصار و بلغت القلوب الحناجر و تظنون بالله الظنونا. هنالك ابتلى المؤمنون و زلزلوا زلزالا شديدا ; «ياد داريد وقتى را كه (در جنگ احزاب) لشكر كفار از بالا و پايين بر شما حمله‏ور شدند، چشمها حيران و خيره ماند و جانها به گلو رسيد و شما درباره خدا گمانهايى كرديد. در آن صحنه مؤمنان امتحان شدند و سخت متزلزل گرديدند.» (19)
در ادامه همين آيات سوره احزاب، بتفصيل توضيح مى‏دهد كه در چنين امتحانات سخت، بسيارى از افراد، صحنه جهاد را ترك مى‏كنند يا منافقانه مى‏مانند و كارشكنى مى‏كنند و عده‏اى از مؤمنان هم پايدارند. (20)
علاوه بر آن، قرآن در مواردى به مسلمانان صدر اسلام كه در مدينه در خدمت پيامبر بودند و هميشه نمازهاى يوميه‏شان را هم به امامت‏بهترين امام جماعت و در بهترين و مقدسترين مكانها - مسجدالنبى - و با جمع همه شرايط معنوى، اقامه مى‏كردند، مى‏فرمايد: شما گمان مبريد همين كارهاى خير، شما را به بهشت مى‏رساند، هنوز كاملا امتحان نشده‏ايد. لازم است در امتحان جهاد هم شركت كنيد.
ام حسبتم ان تدخلوا الجنة و لما يعلم الله الذين جاهدوا منكم; «آيا مى‏پنداريد كه شما را داخل بهشت راه مى‏دهند در حالى كه هنوز در ميدان جهاد، مجاهدان از غير آنها متمايز نشده‏اند؟» (21)
احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتنون ; «آيا مردم پنداشتند كه به محض آنكه گفتند ما به خدا ايمان آورده‏ايم، رهايشان كنند و براى اين ادعا هيچ امتحانشان نكنند؟» (22)
گروه سوم: در برخى از آيات، خداى تعالى به نعمتهايى اشاره كرده كه خود به انسانها مى‏دهد تا آنها را مورد آزمايش قرار دهد. البته در دنيا هيچ نعمتى را بطور خالص و بدون رنج و محنت‏به آدمى نمى‏دهند و براى تحصيل نعمت و بقاى آن، كوشش انسان شرط لازم‏و ضرورى است.
فمن الناس من يقول ربنا آتنا فى الدنيا و ماله فى الآخرة من خلاق. و منهم من يقول ربنا آتنا فى الدنيا حسنة و فى الاخرة حسنة وقنا عذاب النار. اولئك لهم نصيب مما كسبوا و الله سريع الحساب; «بعضى از مردم مى‏گويند خدايا نعمتهاى دنيايى به ما بده، اين گروه در آخرت بهره‏اى ندارند. بعضى مى‏گويند پروردگارا به ما هم در دنيا و هم در آخرت حسنة بده و ما را از عذاب آتش حفظ كن. ايشان از آنچه كرده‏اند نصيبى دارند و خدا سريع الحساب است.» (23)
مردم در دعاهاى خود دو دسته‏اند: گروهى از خدا تنها دنيا را مى‏طلبند و گروهى ديگر حسنه ونيكى دنيا و آخرت را درخواست مى‏كنند. هر دو گروه بايد تلاش كنند; تنها با دعا به دنيا نمى‏رسند بلكه به اندازه كسب و تلاش خود بهره خواهند داشت. در جاى ديگر مى‏فرمايد: ليس للانسان الا ما سعى; «براى آدمى جز همان اندازه كه سعى و تلاش كرده نخواهد بود.» (24)
هيچ نعمتى را بدون محنت‏به آدمى نمى‏دهند. ولى در آيات متعددى گوشزد مى‏شود كه همين نعمتهاى مشوب به نقمت هم جهت آزمون او در اختيارش قرار مى‏گيرد: واعلموا انما اموالكم واولادكم فتنة و ان الله عنده اجر عظيم; «محققا بدانيد كه اموال و اولاد شما جز وسايلى براى امتحان شما نيستند.» (25)
و لا تمدن عينيك الى ما متعنا به ازواجا منهم زهرة الحياة الدنيا لنفتننهم فيه; «اى رسول ما هرگز به متاع ناچيزى كه ما به قومى براى امتحان آنها داده‏ايم چشم مدوز.» (26)
آيات متعددى به نعمتهاى فراوانى كه به بنى‏اسرائيل عطا شده بود، اشاره مى‏كند يا بنى اسرائيل اذكروا نعمتى التى انعمت عليكم; «اى قوم بنى اسرائيل، نعمتهايى را كه من بر شما ارزانى داشتم، به ياد داشته باشيد.» (27)
گاهى به نعمت نجات از آل فرعون وطاغوتيان اشاره دارد: و اذ نجيناكم من آل فرعون يسومونكم سوء العذاب يذبحون ابناءكم و يستحيون نسائكم و فى ذلكم بلاء من ربكم عظيم; «به ياد آريد آن هنگام كه شما را از دست فرعونيان نجات دادم; از آنها سخت در شكنجه بوديد تا حدى كه پسران شمارا مى‏كشتند و زنان شما را نگاه مى‏داشتند و اين بلا و امتحانى عظيم براى شما بود.» (28)
گاهى هم خطاب به مؤمنان، نعمت نجات از يوغ طاغوت و ستم را يادآور مى‏شودو آنهارا متوجه مسؤوليت‏خطيرى كه در اين ميدان امتحان دارند، مى‏كند.
ثم جعلناكم خلائف فى الارض من بعدهم لننظر كيف تعملون; «مابعد از هلاك آنها شما را در زمين جانشين قرار داديم تا بنگريم شما چه مى‏كنيد.» (29)
تعبير پايانى آيه اخير، نشانگر آن است كه چرا خدا به اين گروه كه قبلا تحت‏ستم بودند، كمك كرد تا با طاغوتيان مبارزه كنند و خود خليفه در زمين گردند و حاكميت‏سرزمين خود را به دست گيرند. فرمود من حاكميت را به خود شما دادم تا ببينم چه مى‏كنيد؟ چون در كنار اين نعمت، مسؤوليت هست، مؤمنان متوجه امتحانى بودن اين نعمت‏خواهند شد.
در آيات ديگر، اعطاى مقامات معنوى به افراد خاص بعنوان امتحان مطرح شده است; قال الذى عنده علم من الكتاب انا آتيك به قبل ان يرتد اليك طرفك فلما رآه مستقرا عنده قال هذا من فضل ربى ليبلونى‏ء اشكر ام اكفر; «آن كسى كه از كتاب اطلاعى داشت گفت من در يك چشم بر هم زدن تخت ملكه سبا را نزد تو مى‏آورم و چون تخت را نزد خويش پابرجا ديد، گفت اين از كرم پروردگار من است تا مرا بيازمايد كه آيا سپاس مى‏دارم يا كفران مى‏كنم.» (30)
مطابق اين آيه، مقام طى الارضى كه نصيب يكى از شاگردان حضرت سليمان‏«عليه السلام‏» (31) شد - و به واسطه آن توانست در كمتر از چشم بر هم زدنى تخت ملكه سبا را از دورترين نقطه به فلسطين انتقال دهد يك امتحان الهى است.
گروه چهارم: در اين گونه آيات، نعمتها و نقمتهاى الهى در كنار هم ذكر شده وهدف از آنها امتحان انسان دانسته شده است. در آيه‏اى مى‏فرمايد: و نبلوكم بالشر و الخير فتنة; «ما شما را به نيك و بد مبتلا كرده، مى‏آزماييم.» (32)
حضرت على‏«عليه السلام‏» بيمار شدند. كسى پرسيد حالتان چطور است؟ فرمود: «على شر» و سپس به آيه فوق اشاره كردند. بعبارتى انسان در حال نقمت و مشكلات، در كلاس شر امتحان مى‏دهد و به هنگام برخوردارى از نعمت در كلاس خير مورد آزمايش قرار مى‏گيرد.
البته انسان ظاهربين به اين نكته توجه ندارد و معمولا نعمتهاى الهى را به حساب اكرام الهى گذاشته، مى‏پندارد كه چون نزد خدا عزيز ومكرم بوده، مورد انعام قرار گرفته است. قهرا چنين كسى رويكرد دنيا و نعم دنيوى ومادى به بعضى افراد را هم، چنين تفسير مى‏كند و متقابلا اگر نعمتهايى از كسانى گرفته شود، آن را نشانه قهر الهى مى‏پندارد يا اگر ببيند فردى با مصايب و بلايايى روبرو شده است، تنها تفسيرى كه از آن دارد، اين است كه آن فرد مبغوض درگاه حق است. خداى تعالى براى زدودن اين توهمات و رفع اين ظاهربينى‏ها مى‏فرمايد: فاما الانسان اذا ما ابتليه ربه فاكرمه و نعمه فيقول ربى اكرمن و اما اذا ما ابتليه فقدر عليه رزقه فيقول ربژى اهانن كلا; «اما انسان به گونه‏اى است كه وقتى پروردگارش او را آزمايش كند و اكرام كرده نعمتى به او مى‏دهد، مى‏گويد خدا مرا عزيز و گرامى داشت و چون جهت آزمون او روزى‏اش را كم مى‏كند مى‏گويد خدا مرا خوار گردانيد. نه چنين است.» (33)
به عبارت ديگر، انسان هم در حال فقر مبتلاست و هم در حال غنا، هم در حال سلامت و هم در حال مرض، هم آن زمان كه صاحب مقام ومرتبه اجتماعى است و هم آن هنگام كه گمنام است. در هر دو صورت مورد آزمايش است. صورت ظاهرى اين دو امتحان متفاوت است، ولى هر دو حال با وجود اختلاف ظاهرى‏شان، جهت امتحان، او مقدر شده است; لذا از آيه فوق بخوبى مى‏توان استنباط كرد كه مؤمن نبايد به سلامت، غنا، قدرت يا علم خويش بعنوان نعمت‏بنگرد. اگر هر يك از اينها بطور مطلق نعمت مى‏بود، ديگر فرد، مقابل منعم مسؤوليتى نداشت.
البته امتحان با نعمت و رفاه، بسيار مشكلتر از آزمون به نقمت است; زيرا همان ظاهربينى مانع از آن مى‏شود كه انسان سالم يا غنى ياتوانا خود را سر جلسه امتحان الهى بداند و بسا مغرورانه آن را به حساب اكرام و گراميداشت‏خود نزد حق بگذارد. ضمن آنكه وجود خود نعمت، غفلت‏زا وسرگرم كننده است و انسان را از توجه به اهداف عالى باز مى‏دارد; متقابلا سختيها و مصايب با وجود ظاهر ناخوشايند، عوامل هشدار دهنده‏اى هستند كه باعث رو كردن انسان به درگاه الهى مى‏شوند (34) و همين نقمتها براى او نعمت و مقرب خواهند بود.
با تامل و تعمق در آيات گروه سوم و چهارم، نعمتهاى الهى تفسير كاملا متفاوتى مى‏يابند و انسان با اندك توجهى در مى‏يابد كه نبايد انعام الهى رابه حساب اكرام الهى وعزت اونزد حق بگذارد.

نعمت فراوان و رفاه، علامت قهر الهى

آيات فراوانى از قرآن كريم، اموال و اولاد فراوان را نشانه غضب و قهر خدا معرفى مى‏كند.
فلولا اذ جاءهم باسنا تضرعوا و لكن قست قلوبهم و زين لهم الشيطان ما كانوا يعلمون. فلما نسوا ما ذكروا به فتحنا عليهم ابواب كل شى‏ء حتى اذا فرحوا بما اوتوا اخذناهم بغتة فاذا هم مبلسون; «چرا وقتى بلايى به آنها رسيد، توبه و تضرح و زارى نكردند؟ بدين جهت تضرع نكردند كه دلهايشان را قساوت فرا گرفته بود و شيطان كار زشت آنان را در نظرشان زيبا جلوه داده بود. پس چون فراموش كردند آنچه را كه به آنها تذكر داده شده بود، ما هم درهاى هر نعمت را بر آنها گشوديم تا به آن نعمتها شاد شدند; پس ناگاه آنها را به كيفر اعمالشان گرفتيم و آنها خوار و نااميد شدند.» (35)
به تصريح آيه مزبور، خدا عده‏اى را با سختيها و مصايب مى‏آزمايد تا متذكر شوند. اگر با اين وجود، آنها به هوش نيامدند، خدا آنها را از نظر مالى و رفاه مادى كاملا تامين مى‏كند تا غافل شوند و با نعمتهاى ظاهرى سرگرم شوند. سپس يكباره آنها را مى‏گيرد. همين مطلب در آياتى از قرآن به صورتى ديگر آمده كه از آن بعنوان مكر الهى ياد مى‏شود:
»و املي لهم ان كيدى متين; «و مدتى به آنها مهلت مى‏دهيم. همانا مكر و عقاب ما شديد است.» (36)
و لا يحسبن الذين كفروا انما نملى لهم خير لانفسهم انما نملى لهم ليزدادوا اثما و لهم عذاب مهين; «و البته كفار نپندارند آن مهلتى كه در اختيارشان قرار مى‏دهيم به سود آنهاست; بلكه تنها به اين جهت‏به آنها مهلت مى‏دهيم كه بر سركشى و طغيان خود بيفزايند و براى آنهاعذاب سخت و خوارى كننده‏اى است. (37)
حتى در آياتى اموال و اولاد كفار را وسيله تعذيب آنها مى‏داند: فلا تعجبك اموالهم و لا اولادهم انما يريد الله ليعذبهم بما فى الحيوة الدنيا وتزهق انفسهم وهم كافرون; «مبادا از كثرت اموال و فرزندانشان به شگفت آيى، خدا مى‏خواهد آنها را با همين اموال و اولادشان در زندگى دنيا به عذاب افكند و جان آنها را در حالى كه كافرند بگيرد.» (38)
معناى مكر الهى در مورد اين گروه، آن است كه خدا آنها را آزاد مى‏گذارد و حتى امكانات لازم براى رسيدن به اهدافشان را در اختيار آنها قرار مى‏دهد و به آنها فرصت مى‏دهد(املاء) تا گناه كنند و بر آلودگيهاى خود بيفزايند. اگر چنين افرادى داراى مقام اجتماعى نباشند، تا اين اندازه قادر به تجاوز به حقوق ديگران نمى‏شوند; خدا براى تعذيب بيشتر آنان، با دادن مقام اجتماعى، فرصت گناه را براى ايشان فراهم مى‏كند(استدراج).

دشمنانى در چهره نعمت

حق تعالى گرچه در آيات قرآنى گاه اشاره كرده است كه اعطاى نعمتها به انسان، همه براى امتحان اوست، ولى در آيه‏اى هم متذكر مى‏شود كه برخى از اين نعمتها دشمن او هستند; يا ايها الذين آمنوا ان من ازواجكم و اولادكم عدوا لكم فاحذروهم; «اى مؤمنان، بعضى از همسران و فرزندان شما دشمن شمايند از آنها بپرهيزيد.» (39)
آيه فوق به مؤمنان چنين خطاب مى‏كند كه «بعضى از همسران و فرزندان دشمن شمايند». از خطاب يا ايها الذين آمنوا چنين استفاده مى‏شود كه آن بانوان بدان علت كه شوهرانشان ايمان دارند با آنها دشمنى مى‏ورزند و مايلند كه شوهرانشان از اصل ايمان يا از اعمال صالحى كه مقتضاى ايمان است - از قبيل انفاق ، جهاد و... - منصرف شوند; زيرا دوست دارند همسرانشان بجاى علاقه‏مندى به راه خدا و پيشرفت دين حق، تنها به اولاد و همسر خود علاقه‏مند بوده، حتى براى تامين آسايش بيشتر آنها مرتكب كار خلاف هم بشوند. خداى سبحان بعضى از فرزندان و زنان را دشمن (پنهان) مؤمنان و ايمان آنها مى‏شمارد; زيرا آنها را به انحاء مختلف تحريك و وادار مى‏كنند كه بعضى از گناهان را مرتكب شوند و چه بسا مؤمنان در باب بعضى از خواسته‏هاى آنها به خاطر محبت و علاقه‏اى كه به آنان دارند، اطاعتشان مى‏كنند. لذا خداوند به مردان با ايمان مى‏فرمايد كه از اين‏گونه زن و فرزندان حذر كنيد و رضاى آنها را مقدم بر رضاى خدا ندانيد.
از تامل در مباحث قبل نتيجه گرفته مى‏شود كه دنيا و آنچه در آن است، محل امتحان آدمى است، و آنچه خدا در عالم و نشئه طبيعت آفريده، در حوزه آزمون انسان قرار دارد. مظاهر دنيا هم عبارت است از جان، مال، مقام، همسر و فرزند. بنابراين هر يك از موارد فوق بعنوان مواد امتحانى در آزمون انسان مطرح مى‏باشند.
خانواده كوچكترين و مهمترين نهاد اجتماعى است كه با حضور پدر و مادر و فرزندان، اولين صحنه آزمون انسان است. در خانواده است كه انسان با فرزند، همسر و پدر و مادر امتحان مى‏شود; در مرتبه بعد فرد وارد جامعه مى‏شود و در آن به واسطه «مال‏» و «مقام‏» آزمايش مى‏شود و در همين جامعه است كه در صورت بروز خطر براى شركت در «ميدان جهاد» از او دعوت شده‏به «جان‏» هم مورد آزمايش قرار مى‏گيرد.
منابع :
تفسير موضوعى قرآن: آيت‏الله جوادى آملى، مركز نشر فرهنگى رجا، 1366، چاپ دوم، ج 4
تفسير الميزان: علامه محمد حسين طباطبايى، ترجمه سيد محمد باقر موسوى همدانى، دفتر انتشارات اسلامى، (ج‏1) 1363، (ج 15) 1366
شفا (الهيات): ابن سينا، قم، مكتبة آية‏الله المرعشى النجفى، 1404 ه.ق

پى‏نوشتها:

1) طه، 50
2) در مورد اجتماعى بودن انسان دو نظر مختلف وجود دارد; گروهى معتقدند انسان بالطبع مايل به زندگى اجتماعى است و گروهى ديگر قائلند انسان بر حسب ضرورتها به زندگى اجتماعى تن مى‏دهد.
براى توضيح بيشتر ر.ك: ابن سينا، شفاء(الهيات): مقاله 10، فصل 2
3) انسان، 3
4) بقره، 2-5
5) بقره، 7
6) بقره، 10
7) بقره، 26
8) براى توضيح بيشتر ر.ك: تفسير الميزان: علامه طباطبايى، ترجمه موسوى همدانى، ج اول، ص 68-74 ; تفسير موضوعى قرآن: آيت‏الله جوادى آملى، ج چهارم، ص 171-176
9) شمس، 7-8
10) بقره، 155
11) حجرات، 3
12) وقتى طلا در آتش داغ گداخته مى‏شود و جوهره ذاتش را آشكار مى‏كند مى‏گويند:«فتن الذهب بالنار» طلا با آتش گداخته گشت.
13) طه، 7
14) حتى گاهى انسان با آنكه از نتيجه آزمون كسى مطلع است، براى اتمام حجت، امتحان را برقرار مى‏كند تا در آينده آن فرد نتواند ادعاهاى بزرگ داشته باشد و نتيجه امتحان كه نزد ممتحن است، بعنوان سندى باقى مى‏ماند.
15) محمد، 4
16) كهف، 7
17) زينت آدمى، آن است كه در جان اوست و هرچه بيرون از نفس اوست نبايد زينت و آرايش او به شمار آيد. آيه فوق با لسان سلبى، زيور بودن ماديات براى انسان را نفى مى‏كند و آيه ديگر با لسان اثباتى معين مى‏كند كه زيور انسان چيست: ولكن الله حبب اليكم الايمان و زينه فى قلوبكم...، «ولكن خدا مقام ايمان را محبوب شما گردانيد و در دلهاى شما آن را نيكو بياراست.»(حجرات، 7)
18) بقره، 155
19) احزاب، 10-11
20) ر.ك: احزاب، 10-23
21) توبه، 142
22) عنكبوت، 2
23) بقره، 200-202
24) نجم، 39
25) انفال، 28
26) طه، 131
27) بقره، 40
28) بقره، 49
29) يونس، 14
30) نمل، 40
31) براى مطالعه بيشتر درباره حضرت سليمان ر.ك: تفسير الميزان، ج 15، ص 492 به بعد
32) انبياء، 35
33) فجر، 15-17
34) و لقد ارسنا الى امم من قبلكم فاخذناهم بالباساء و الضراء لعلهم يتضرعون: «ما پيامبرانى را به سوى امتهاى پيش از تو فرستاديم و با بلايا و مصايب گرفتارشان ساختيم تا به درگاه خدا تضرع كنند.»(انعام، 42)
35) انعام، 43-44
36) اعراف، 183
37) آل عمران، 178
38) توبه، 55
39) تغابن، 14

مقالات مشابه

راهبرد تربيتي آزمايش الهي در آيات قرآن

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهحمیدرضا حاجی بابایی

بلاها و حوادث ناگوار

نام نشریهمبلغان

نام نویسندهجواد خرمی

آزمایشهای وجودی در قرآن

نام نشریهآینه پژوهش

نام نویسندهعلیرضا ذکاوتی قراگزلو

امتحان در قرآن

نام نشریهنرجس

نام نویسندهن . حق‌جو

امتحان

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهبخش فلسفه و کلام, محمدصادق یوسفی مقدم